شعر مباهله
شمس ضحي، امام هدي، نور هل أتي
چشم خدا و نفس نفيس پيمبر
در آيه مباهله اين مهر وماه را
جانها يكي و جلوه ي جان از دو پيكر است
**********************
اين روزهاي آياتي بسيار مهم در شأن اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) نازل گرديده است.
1- آيه مباهله ( سوره آل عمران آيه 61)
2- آيه تطهير (سوره احزاب آيه 33)
3- آيه ولايت ( سوره مائده آيه 55)
هرچه در منابع اشعار جستجو كردم شعري را در مورد مباهله نيافتم.اين شعر را از استاد بزرگوارم،شاعر گرانقدر استاد يعقوبيان طي تماس تلفني گرفتم كه ايشان نيز از استاد سازگار گرفته بودند.من نيز حيفم آمد كه در اختيار دوستان قرار ندهم. التماس دعا
وضو بگيرم و در حال روزه با تكبير
كنم مباهله با دشمنان حي غدير
زبان حق شوم و آيه مباهله را
به شأن فاطمه و شوهرش كنم تفسير
ز قول دوست ودشمن شنو كه اين آيه
به وصف اهل كسا از خدا شده تعبير
محمد و علي و فاطمه،حسن و حسين
كه پنج در عددند و يكي چو حي غدير
پي مباهله كردند روي در صحرا
يكي چو مهر فروزان،چهار مهر منير
فتاد چشم نصاري به آن خدارويان
كه نور طلعتشان گشته بود عالم گير
مسيحيان پي نفرين پنج تن ديدند
كه نيست غير هلاكت برايشان تقدير
همه بخاك قدوم پيمبر افتادند
كه اي ز جانب حق،خلق را بشيرونذير
به حضرت تو نصاري تمام تسليمند
كه تو بلند مقامي و ما تمام حقير
هزار مرتبه نفرين به دشمنان علي
كه مي كنند در اين آيه حيله و تزوير
كنند فضل علي را به دشمني انكار
خداي نگذرد ازاين خطا و اين تقصير
چرا شدند فراي از اين حقيقت محض
چرا به سلسله ي نفس خود شدند اسير
قسم به جان علي،منكر مباهله را
خداي لعن نموده، پيمبرش تكفير
گرفتم آن كه شود خصم منكر خورشيد
كجا به تابش انوار آن كند تأثير
فضائل علي بود از حد فزون،چه زيان
كه بر مباهله منكر شوند يا به غدير
علي كسي است كه در جنگ بدر شد پيروز
خدا به جنگ احد ميدهد به او شمشير
عليست فاتح احزاب و فاتح خيبر
عليست تير الهي به قلب خصم شرير
عليست بت شكن كعبه روي دست رسول
علي به بيشه اسلام شد خروشان شير
علي به جاي نبي خفت و جان گرفت به دست
كسي نيافت جز او اين چنين مقام خطير
حديث منزلت چون آفتاب مي تابد
به اين دليل علي بعد مصطفي است امير
وصي احمد مرسل كسي بود ميثم
كه در تمام فضايل ورا نبود نظير
**********************
این بس مرا که سایه ی مهر تو برسر است
تا ساغرت بگردش و تامی به ساغر است
امید ما و لطف خدا از که کمتر است؟
ای دل صبور باش که روزی مقدّر است
الاّ حدیث دوست که قند مکرّر است
زیبنده آن صحیفه که او زیب دفتر است
زیب اذان و زینت محراب و منبر است
در حال سجده روی به درگاه حیدر است
چشم خدا و نفس نفیس پیمبر است
جانها یکی و جلوه ی جان از دو پیکر است
وجه خدا و جلوه ی الله اکبر است
از جای کندن در سنگین خیبر است
با برق تیغ، صاعقه ای بر ستمگر است
یعنی که شهر علم نبی را علی، در است
در آسمان فضل: درخشنده اختر است
در خاک هم بنور جمالش منوّر است
تصویرش از فراز افق ها مصوّر است
ما را که خاک پای علی بر سر افسر است
وز هرچه گفته اند و شنیدیم برتر است
حاجت به مجلس دگر و وقت دیگر است
شاخ نبات خواجه ی شیراز و شکّر است
موضوعات مرتبط: مباهله
برچسبها: شعر مباهله مهدی وحیدی